تیر و مرداد 95( اولين سينما- جراحی)
عشق ماماني سلام تابستون شد و طبق روال هميشه يه ده روزي رفتيم لاهيجان و چمخاله ، هر روز كنار ساحل و توى اب خلاصه حسابي بازي ميكردى و وقت برگشتن هم سوار بر اسب ميومدى خونه و منم كنارتون قدم زنان ميومدم😜😁 ، يه روز هم بازخاله فرناز رفتيم تلكابين لاهيجان و بعدش شهر بازيش و بهت گفتم هر چي دوست دارى ميتوني بشيني و شما هم نامردى نكردى تمام وسيله بازي ها رو نشستي😂😂😂😂😂😂بعدش هم باغ وحشش رو ديدي و بعد هم يه پارک كوچيك بود كه چند تا تاب و سرسره داشت و از اونا هم نگذشتى و اونم امتحان كردى و بالاخره برگشتيم خونه ولي خيلي بهت خوش گذشت و از ديدن صورت شادابت منم كيف ميكردم . خلاصه برگشتيم تهران و اينقدر گفتي چرا اينجا دريا نداريم ، با بابا ت...